غزل فارسی " عین نافه "

ساخت وبلاگ

دیروز در کنار من او تویِ کافه بود

کم حرف بود و آوخ! عجب خوش قیافه بود!

لب تر نمود و یک غزل از خود به جمع خواند

قلبم تپید و گو که به سینه، اضافه بود

در ذوق و شور آمدم از آن غزل که خواند

احوال من اگرچه کمی هم کلافه بود

بس شد حسودی ام! غزلی خواندم از غرور!

مِعرم به نزد شعر وی امّا گزافه بود

شعرش چِنان معطّر و گنجین و تازه بود

گفتم به دل : «عجب غزلی! عینِ نافه بود!»

شب شد به خانه رفتم و مشقی جریمه ها

تحمیلِ خویش کرده که نظمم خلافه بود!!

تا استخاره کردم و گفتم که خیر باد

گفتم : «خدا! مباد! مبادا خُرافه بود!»

شاهد چه بی صدا و چه بی شام، خواب رفت

تنها صِداش، هِق هقِ زیرِ ملافه بود!

 

شاهد تبریزی - شعر و فلسفه...
ما را در سایت شاهد تبریزی - شعر و فلسفه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8shahedtabrizi1 بازدید : 183 تاريخ : چهارشنبه 3 بهمن 1397 ساعت: 20:48