عقل مَداری یا دین مَداری؟

ساخت وبلاگ

اگر مردمی دین محور طلب می کنیم و اجتماعی دین مدار را خواهانیم می باید آن ها را مردمانی آرمان گرا و حقیقت گرا و در عین حال واقعیّت گرا بار بیاوریم. جامعه ای که پیامبر اسلام ایجاد کرده بود در آن، این موارد به طور کامل مشهود بود. ایشان در سیزده سالی که در مکّه بودند مردم را به دور از خشونت و وسیله ی مُدارا با دشمنانشان دیندار نگه داشته بودند و اگرچه حکومت اسلامی هنوز تشکیل نیافته بود ولی زور و زر و تزویر هم به وجود نیامده بود. ولی وقتی در مدینه تشکیلِ حکومت دادند پا به پایِ گام گیریِ این دولتِ اسلامی، زور و زر و تزویر در کانونِ اجتماعیِ آن دوران قد علم کرد. سوره های مدنی در مبارزه با این صفاتِ زشتِ مردمی نازل گشته اند. کسانی که با تاریخِ اسلام و صدرِ آن آشناییِ کامل دارند می دانند که مَهارِ این قِسم از صفاتِ مذمومِ اجتماعی و سیاسی در آن دوران، روش هایی مخصوص به خود را می طلبید. مثلاً پیامبر حدود ششصد الی هفتصد تن از یهودیانِ بنی قریظه را گردن زدند و یا در موردِ اهانت هایِ ناموسی که به اهل بیتش توسط یهودیان و منافقان طرّاحی و به اجرا درآمده بود طریقتی خشن در پیش گرفتند که همه ی آن ها اقتضایِ آن دوران را ایجاب می کرد.

اگر به همین منوال، تاریخ را ورق بزنیم و به دورانِ سه خلیفه ی اوّل و دوم و سوم راشدین و حکومت اموی ها و عبّاسیان رُجعت نماییم درخواهیم یافت که پا به پای اوج گیریِ مکاتبِ اعتزال و اشعری، معتزله ستیزی و اشعری گری رواج می یابد و بدین سان، در قاموسِ اشعریان، تبعیّتِ عینی از رفتارهایِ پیامبر(ص) و خوانشِ سنّتی از دین و تعبّدگراییِ محض از آیین و اُسوه هایِ رسول الله ـ بدونِ به کارگیریِ عقل ـ باعث می گردد که اوّلاً در زمان ابوبکر و عمر بنا به تقلید محض از جنگ ها و غزواتِ پیامبرِ مسلمین، و اِفاضه ی امورِ مسلمانان به قیاس(به جایِ عقل)، خون ریزی ها و لشکرکشی ها به ایران و اسپانیا و بلادِ مسیحی و ... جامه ی عمل پوشانده شود. در ثانی مسأله ی خلافت و مسأله ی ولایت دو امرِ منطبق بر هم تلقّی گردد. در صورتی که پیامبر در روز غدیر فرلموده بودند : «مَن کُنتَُ مَولاهُ فَعَلیٌّ مَولاهُ». «هر که را من مولایش بودم پس علی(ع) مولا و ولیّ اوست». به عبارتی دگرسان، پیامبر هرگز نفرموده اند که : «من کنت خلیفته فعلیّ خلیفته» : «هر که را من خلیفه اش بودم پس اکنون علی خلیفه ی اوست!!» ؛ یعنی امر ولایت و امر خلافت دو مقوله ی جدا از هم اند. لذا نتیجه ای که از این بحث می گیریم این است که با آن که حضرت امام علی(ع) خلیفه ی اوّل نشدند ولی در میانِ مردم، هماره ولیّ امر قلمداد می شدند. ولایت داشتند گرچه خلافت نداشتند. به تعبیری دگر لازم نیست که حتماً کسی که ولایتِ مسلمین را داراست بر رأسِ حکومت باشد. زیرا ممکن است در بینِ کافّه ی مردمی باشد و ولایتی عُظما داشته باشد هر چند مخالفانش نگذارند بر مسندِ حکومت تکیه زند. حتّا درز مانی خلافتِ عثمان، که رانت خوارانی چون طلحه و زبیر، جاخشک کرده بودند و اوضاعِ وخیمِ اقتصادی بیداد می کرد در واقع نشأت گرفته از این بود که دین در غیبتِ عقل می خواست رویش کند. چنان چه بعدها هم دیدیم شجره ی خبیثه با موروثی شدنِ خلافت در دوره یِ امویان، بر جایِ شجرهی طیّبه یِ هاشمی نشست و در دستگاهِ معاویه ها طَبَقِ  قریش بر خوانِ ابوسفیان ها نهاده گشت.

آری تقلیدِ محض ـ عیناً ـ از سُنَنِ پیامبر باعث می شود که تعصّب گرایی Fanatism ، خشونت، ایدئولوژی های غیرعقلانی، آسیمیلاسیون و آلیناسیونِ شخصیّت ها، بی دینی، آمیزه شدنِ خُرافاعت با ادیان ناب و اصیل، مسخ و نسخ شدنِ دین و ... رواج یابد و حتّا برخی علناً به تبلیغِ این موارد علاوه زا ترویجِ آن ها بپردازند.

لطفاً ادامه را در پست بعدی مطالعه کنیم. 

شاهد تبریزی - شعر و فلسفه...
ما را در سایت شاهد تبریزی - شعر و فلسفه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8shahedtabrizi1 بازدید : 247 تاريخ : يکشنبه 28 مهر 1398 ساعت: 18:11