«آواره وش» (در حال سرودن شعر) 19 خرداد 1396

ساخت وبلاگ

ـ U ـ ـ/ ـ U ـ ـ/ ـ U ـ ـ/ ـ U ـ

در سکوتت مُرده ام آواره وَش ؛ طنّاز لب!

مقبرم بنگر! چه سوت و کور گشته ؛ ناز لب!

 

باید از کم حرفی ات حکمت بیاموزم خدا!

ای سکوتِ مطلقِ هستی! ؛ شهناز لب!

 

آه سردی می کشی جان سوز و افیونی پسند!

ای دمت گرم و دلت بی غم! شدی دمساز لب!

 

دختری تنها میان بادها کِز کرده است

قایقی، دریا، غروبی، بوسه ای، آواز ، لب!

 

پلک های نیمه بازی، بازیِ طفلانه ای

خورده سیبی ، قاچ ، قلیانی به نیمه باز لب!

 

نُت به نُت پروازِ سو ـ لا ـ ما ـ فی اش روی دهن

نُت به نُت آوازِ ساری با پرنده باز، لب!

 

آدم و حوّا ؛ هبوطِ سیب سرخی از بهشت

خوردن اش ، افتادن از بالا ؛ زمین انداز لب!

 

ترک قفقازی چو شیری نعره در عالَم زند!

شاهدا آن طفلِ شیرازی ، شیر، آز ، لب!


برچسب‌ها: غزلی نو
+ نوشته شده در  جمعه نوزدهم خرداد ۱۳۹۶ساعت 7:27  توسط شاهد تبریزی(رحیم مویدی)  | 
شاهد تبریزی - شعر و فلسفه...
ما را در سایت شاهد تبریزی - شعر و فلسفه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8shahedtabrizi1 بازدید : 217 تاريخ : چهارشنبه 24 خرداد 1396 ساعت: 12:39