پیرزن و پیرمردِ دست به فانوس
بینِ بیابانِ خشک و ظلمتِ ناووس
می رسد از دورها به چشمِ دو فرتوت
بینِ بیابانِ خون، جرقّه و کاووس
دودِ چُپُق می بَرَد به حس، زن و شو را
شوهرِ زن با نسیم می خورد افسوس
یاد جوانی فتاده اند زن و شوی
در وسطِ آن کویر می کُنَدَش بوس
پیرزن و پیرمرد هر دو در این دشت
در طلب و آرزوی یک اقیانوس
نیمه شبی بینِ خواب و هیپنوس و رؤیا
زوزه ی یک گرگ گشت باعثِ کابوس
بعدِ نود سال زندگانی، با مرگ
هر دو نفر گشته اند همدم و مأنوس
پیپ به لب، گورکن، کنده دو تا گور
خاک کُنَد مُردگان به ناله ی ناقوس
گرچه سیاووش مُرده است ولی حال
این همه بنگر دلیریِ کیکاووس
شاهدِ تبریز بس که شاعرِ دلخون است
حال به زندانِ زندگی شده محبوس
برچسبها: غزلی به سبک ناتینگیسم
+ نوشته شده در دوشنبه پانزدهم خرداد ۱۳۹۶ساعت 19:28 توسط شاهد تبریزی(رحیم مویدی) |
شاهد تبریزی - شعر و فلسفه...
ما را در سایت شاهد تبریزی - شعر و فلسفه دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 8shahedtabrizi1 بازدید : 232 تاريخ : سه شنبه 16 خرداد 1396 ساعت: 1:46