غزل فارسی «گوساله های سامری» 4 اسفند 1392

ساخت وبلاگ

از دور گریه می کنی! بغضت مگر شکسته است؟

گیتار ضجّه می زند! آهش عجیب خسته است

شاعر، دوتا؛ عصازنان، هق هق کُنان چه بی کس است!

شاعر تکیده و عبوس، شاعر بسی شکسته است

نومید می کند که من گیتار خویش بشکنم

هم پاره تا کنم غزل ؛ ابلیس بس گُجسته است

جلاّد و داسِ خون به دست، نوزادکُش به امرِ دیو

در پیِّ یاس و لاله و نسرینِ تازه رُسته است

گوساله های سامری با زیور و زر و ستم

موسا و قوم ساده را از یکدگر گُسسته است

وین زاغ، دستِ بلبلان، دستِ شقایق و چمن

با دستبندِ خارِ هرز از پشت بسته است

روزی رسد که شاهدا گویند شاعرِ غروب

در دوردست هایِ عشق، خندان ز بند رَسته است


برچسب‌ها: غزل نیمایی و سیاسی ـ اجتماعی
+ نوشته شده در  دوشنبه پانزدهم خرداد ۱۳۹۶ساعت 20:56  توسط شاهد تبریزی(رحیم مویدی)  | 
شاهد تبریزی - شعر و فلسفه...
ما را در سایت شاهد تبریزی - شعر و فلسفه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8shahedtabrizi1 بازدید : 192 تاريخ : سه شنبه 16 خرداد 1396 ساعت: 1:46