افلاطون و ارسو (3)

ساخت وبلاگ

این طور هم نیست که ارسطو ار هر نظر عقل کامل بوده است. افلاطون شاگرد سقراط و استاد ارسطو است. و ارسطو استاد فیلیپ سیزده ساله است ؛ همان فیلی که بعدها به اسکندر جهان گُشا معروف شد! گاهی شاگرد مایه ی شهرت استاد می شود و اسکندر مقدونی هم با حمله به تمدّن ها ی بزرگ، تمدّن یونانی را همراه ارسطو به ممالک متمدّن هَدیّت کرد. هرچند که یونان نیز از سایر فرهنگ ها و تمدّن ها تأثیر پذیرفت. «چنانچه بعد از فتح ایران، اسکندر با همه ی زنانی که داشت، دختر داریوش را به زنی گرفت؛ مثل شاهان ایرانی لباس پوشید و همچون آنان دیهیمِ کیانی اختیار کرد»(1).

ولی به راستی چه علّتی و کدام ویژگی ای موجب جهانی شدنِ اندیشه هایِ یونانی شد؟ یک نظر به کُتُبِ تحلیل گرانِ تاریخی ـ فرهنگی، ما را مُجاب خواهد کرد. مهرداد بهار می نویسد :

«یونان در عصر آمدن اسکندر به آسیا (برابر با 331 پیش از میلاد)، به مرحله ای از تمدّن رسیده بود که اندیشه های قومی آن به اندیشه های بشری تبدیل شده، قابلیّت پذیرش جهانی یافته بود»(2).

بعد ادامه می دهد :

« ... برای آن که اندیشه ای بتواند ... شکلی جهانی به خود گیرد باید از محدوده ی فکری محلّی، طبقاتی و ملّی خود خارج شده، ارزش عمومی و قابلیّتی کامل برای انتقال یافته باشد»(3).

«چنان اندیشه هایی جهانی می گردد که به صورتی اصولی، مجرّد و کلّی درآمده، بتواند شمولی بشری یافته ؛ آموزش داده شود و با دیگر اصول کلّی اندیشه به رقابت برخیزد. اندیشه های فلسفی یونانی در این عصر به چنین مرحله ای رسیده و بلوغی جهانی یافته بود ...»(4).

« ... از سوی دیگر، عقایدِ سقراط و افلاطون مبتنی بر خِردگرایی بود، و خِردگرایی نمی توانست متّکی و مبتنی بر محدودیّت های طبقاتی و قومی باشد و به ناچار می باید پهنه ای بشری را دربرگیرد»(5).

در واقع امر، این جهان بود که وارث «خِرَدِ یونانی» شد نه قسمتی کوچک از جهان. با این حساب آیا انتقادهای شدید و احساسی شریعتی مبنی بر یونانی زدگی ـ که ادّعا می کند اسلام را از اصالت انداخت ـ می تواند قلم بُطلانی باشد بر ارزش عمومی اندیشه های یونانی؟ ایشان می گوید که فلسفه ی یونانی، نوعی تهاجم فرهنگی ـ دینی علیه اسلام بود!! (6). از سوی دیگر افتخار می کند که «زبان و لغت و ادب عرب به وسیله ی ایرانی ها تنظیم و تدوین شده است»(7). حال باید پرسید عربی که زبان و لغت و ادب (به طور کلّی همه ی فرهنگ و تمدنش) به وسیله ی غیر عرب تدوین شده، چه اشکالی خواهد داشت که اصول اولیه ی فلسفه اش نیز به وسیله ی غیرعرب، تنظیم شده باشد؟! اگر منظور شریعتی به خاطر دلسوزی به اسلام است باید گفت که فلسفه ی اسلامی چنان قوی و مستحکم است ـ بویژه در عصر جدید که توسط علاّمه جعفری و علاّمه طباطبایی و دکتر محمدرضا لطفی چنان سر و صدایی عظیم در سراسر جهان غرب به راه انداخته ـ که نیازی به دلسوزی ندارد. و اگر به خاطر تعصّب ورزی به فرهنگِ اعراب است باید بگویم که اوّلاً نه فقط اعراب، بلکه کلّ جهان از فلسفه ی ارسطو ـ زمانی ـ تأثیر پذیرفته است. ثانیاً اعراب باید مفتخر باشند که به درجه ای از فرهنگ رسیده اند که از حالت بدوی خارج شده، فرهنگ جهانی یافته اند. آیت الله مرتضی مطهری فریمانی به همین موارد عنایت داشته، که بی جهت حُکمایِ یونانی را نکوبیده است!

لطفاً ادامه را در پست بعدی مطالعه فرمایید.


پاورقی ها

(1) تاریخ فلسفه، ویل دورانت، ص 136. اَیضاً می گوید : «این خود، آرزویِ خامی بود که تمدن های کم دوام و ناپخته ای مانند تمدن یونانی بتواند بر تمدن بسیار پهناوری که ریشه های آن در سنن و آداب مقدّس، مستحکم شده بود غالب آید».

(2) ادیان آسیایی، چاپ دوم، 1375، مهرداد بهار، ص 211.

(3) و (4) و (5) ادیان آسیایی، صص 211 و 212.

(6) مقایسه شود با جمله ی زیر که خود دکتر علی شریعتی در کتاب «بازگشت» ص 317 نگاشته است : « ... یونانی زدگی فرهنگی (Hellenisation) [در] ایرانِ اشکانی و ساسانی ... به شدّت به چشم می خورد ولی شخصیّتِ ملّیِ ایران را مسخ نمی کند و استقلال فرهنگی آن را متزلزل نمی سازد».

(7) تاریخ و شناخت ادیان، ج اول، چاپ ششم، سال 1376، دکتر علی شریعتی، ص 37.


برچسب‌ها: افلاطون و ارسطو
+ نوشته شده در  شنبه ششم خرداد ۱۳۹۶ساعت 1:21  توسط شاهد تبریزی(رحیم مویدی)  | 
شاهد تبریزی - شعر و فلسفه...
ما را در سایت شاهد تبریزی - شعر و فلسفه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8shahedtabrizi1 بازدید : 194 تاريخ : شنبه 6 خرداد 1396 ساعت: 9:59