افلاطون و ارسطو (4)

ساخت وبلاگ

مورد بعدی که لازم دیدم در مورد آن مطالبی ذکر کنم «فرهنگ هِلِنی» است.شریعتی در کتاب «میعاد با ابراهیم» می گوید که شرقی ها همه هلنیستیک اند و بعد همین واژه را «یونانی مآب» معنی می کند(1). مهرداد بهار در مورد این فرهنگ می گوید :

«در عصر اسکندر، مفهوم فرهنگ هلنی(2) به معنی فرهنگی یونانی نبود. حتّا یک بیگانه(3) می توانست یک هِلِنِ واقعی شمرده شود. بزرگداشت خِرَد به عنوان برترین قدرت در وجود انسان، باعث شد که عناصر قومی و طبقاتی به عنوان معیار انسان بودن کنار نهاده شود و هر آن کس را که بدان شیوه ی عُقَلایی بیاندیشد ـ حتّا اگر یونانی نباشد ـ هلن بخوانند»(4).

همانگونه که مشاهده می شود هلنیسم(5) از نوعی سیاست ضدّ نژادی برخوردار بود و همین سیاست، موجبات نجد و بسط جهان آن را فراهم آورد. بالنّهایه، آنچه از مجموعه ی هلنیسم باقی مانده به شرح ذیل است :

«تنها اسلام بود که نفوذ مستقیم این فرهنگ هلنی را در مصر و سوریه و فلسطین از میان بُرد و سرانجام، عُثمانی ها با فتح قسطنطنیّه در سال 1450 میلادی، هلنیسم بیزانسی را به پایان رسانیدند. امّا فلسفه و علوم اسلامی خود عمیقاً متأثّر از فرهنگ هلنی باقی ماند»(6).

یونان در سده های دهم تا پنجم هزاره ی اوّل قبل از میلاد، معتقد به انسان آزاد و انسان غیر آزاد (بَرده) بود. پدیده ی سِرواژی نه تنها در یونان وجود داشت بلکه یک آفت جهانی محسوب می شد. اما بعد از قرنِ پنجمِ قبل از میلاد، کم کم روشن بینانِ دوره گرد (سوفسطائیان)، قوانین اجتماعی را نسبی اعلام کردند و گفتند که مقرّرات سیاسی را انسان ها وضع می کنند و قانون با طبیعت متعارض است. مسلّماً این نظریّه، «قانون برده داری» را نیز زیر سؤال می برد. گروه های دیگر فکری نیز در سده های بعدی، همگی به نوعی، بشریّت گرایی را تبلیغ می کردند و انسان را موجودی جهانی می دانستند نه فقط موجودی یونانی. چنانچه فلاسفه ی ثلاثه (7) ، انسان را کسی معرّفی می کردند که خِرَد در او شکوفا شده باشد. در این میان حتّا کلبیّان (8) «معتقد به بازنگری و بازسنجیِ مقرراتِ حاکم بر رفتار انسان بودند، و بی تفاوتی به ارزش های سنّتیِ جامعه مانند میهن پرستی، و رهانیدنِ خویشتن از هرگونه قضاوتِ قبلی را تبلیغ می کردند»(9). تفسیر رَواقی ها (10) از آزادی، عاملِ مهمّ دیگری بود در جهانی سازی خرد یونانی. رَواقیان می گفتند : «آزادی، کیفیتی درونی است که بر موقعیت بیرونی انسان در جامعه استوار نیست. آزادی واقعی را ممکن است در برده ای یافت، به شرط آن که از خِرد بهره ای بُرده باشد و اسارت را ممکن است در اشرافِ بی خردی جُست که از تعقّل بازمانده است. آنان جامعه ای را تبلیغ می کردند که در آن، ذهنیّتِ متعالیِ انسان، جانشینِ مادّیّات شده باشد»(11).

همان گونه که نظاره می شود گروه های عقیدتی در یونان باستان، با ان که با همدیگر فواصلِ ایدئولوژیکی داشتند(مثلاً فلاسفه ی ثلاثه به رغم همه ی گروه های دیگر، آریستوکرات بودند) ولی همه ی آن ها در یک مورد متّفق القول بودند و آن این بود که جهانی ـ بشری می اندیشیدند نه قومی ـ نژادی. لذا انتقاد آیت ا... مطهری نسبت به به کَلبیّون ـ که توصیه به دنائت و پستی می کردند ـ و یا انتقاد مطهری و شریعتی از فلسفه های شرک آمیز قبل از سقراط ـ که هستی را با عُقولِ قاهره و تسعه و عشره و استارگان و ... می سنجیدند ـ دلیل بر این نمی تواند بود که اندیشه های بشری و درست یونانی را نادیده گرفته، مُرادف با چنین اوهامات نادست قلمداد کنیم.

پایان


 (1) میعاد با ابراهیم، دکتر علی شریعتی مزینانی، ص 541.

(2) Hellenic و Hellen در اصل، نام پسر نوحِ یونای Deucalion.

(3) Barbaros.

(4) ادیان آسیایی، مهرداد بهار، ص 215.

(5) Hellenism.

(6) ادیان آسیایی، مهرداد بهار، ص 215.

(7) ثلاثه (سه فیلسوف بزرگ و معروف : سقراط، افلاطون و ارسطو).

(8) Cynics از واژه ی یونانی Kynikos به معنی سگ مانند : کَلب.

(9) ادیان آسیایی، مهرداد بهار، ص 212.

(10) Stoics از واژه ی یونانی Stoikos از کلمه ی Stoa به معنی «رَواق». زیرا بر ایوان و رواق می نشستند.

(11) ادیان آسیایی، مهرداد بهار، ص 213.

+ نوشته شده در  شنبه ششم خرداد ۱۳۹۶ساعت 2:13  توسط شاهد تبریزی(رحیم مویدی)  | 
شاهد تبریزی - شعر و فلسفه...
ما را در سایت شاهد تبریزی - شعر و فلسفه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8shahedtabrizi1 بازدید : 198 تاريخ : شنبه 6 خرداد 1396 ساعت: 9:59