غزل فارسی «مرسی» 26 خرداد 1396

ساخت وبلاگ

U ـ U ـ ـ/ U ـ ـ ـ > < U ـ U ـ ـ/ U ـ ـ ـ

مفاعلاتن مفاعیلات/مفاعلاتن مفاعیلات

از اوزان دوری جدید

شکنجه دادی مـرا با غم! چه خوب آزردی ام مرسی!

سه بار گفتم ببخشایم! چو یخ بیفسردی ام مرسی!

 

 شراب خوردیم یادت هست؟ زدیــــــم گیلاس بر گیلاس!

که عکسم افتاد بر گیلاس، تو نیز هم خوردی ام مرسی!

 

در انجمن، شمع بودم شمع! خموش کردی به بادِ کبر!

به نزد بلبل، گُلی بودم،  که تشنه پژمردی ام مرسی!

 

کنار هم بـــــــــــود خوابیدیم! چه خواب هایی خوشا دیدیم!

ز قلب من خون چلید از بس که سخت افشردی ام مرسی!

 

به بالشی لم زدی بر مبل! کـه قهوه خوردیّ و فال آمد!

ز هم گرفتیم لب در شب! به خانه ات بُردی ام مرسی!

 

شقایقِ وحشی ای شاهد! مــــــــنم گرفتارِ چشمانت!

ولی که جان را تو با یک زن! به لب بیاوردی ام مرسی!


برچسب‌ها: غزل نیمایی و عاشقانه, بر وزنی جدید و دوری شاهد تبریزی - شعر و فلسفه...
ما را در سایت شاهد تبریزی - شعر و فلسفه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8shahedtabrizi1 بازدید : 234 تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1396 ساعت: 18:47