قصیده ی اول پروین اعتصامی(شرح و نقد و تفسیر)

ساخت وبلاگ

قصیده ی اوّل پروین

شرح و نقد و تفسیر

در مورد وزن قصیده

وزنِ این قصیده : «مَفعولُ/فاعِلاتُ/مَفاعیلُن» است. این وزن، «سالم» نیست و دُچارِ «زِحاف» گشته است. و در واقع «اَثلَم» یا دُم بُریده ی وزنِ «مَفعولُ/فاعِلاتُ/مَفاعیلُ/فاعِلُن» است که رُکنِ آخِر از آن مُزاحَف گشته و رُکنِ سوّمِ «مَفاعیلُ» تبدیل به «مَفاعیلُن» شده است که در واقع، عکسِ «مَکفوف» است ؛ «مکفوف» تبدیلِ مَفاعیلُن به مَفاعیلُ است. پس عکس آن یعنی تبدیل مَفاعیلُ به مَفاعیلُن، «مَفکوک» نامیده می شود؛ به این صورت که « ـلُ» فَکّ دار شده ، یک « ـن» بدان افزوده گشته است و حالتِ تسلیم یافته است(ـلُن). وزنِ مبتنی بر ترکیبِ مَفاعیلُن و فاعِلاتُن را بحر مُضارع گویند. وزن مبتنی بر مَفعولُ نیز «اَخرَب» است. و چون هر مصرع، سه رُکن و هر بیت دارای شش رُکن است بنابراین مجموعِ ارکانِ بیتیِ شعر می شود مُسَدَّس؛ یعنی شش تایی. اَثلَم در لغت به معنی گوشه شکسته است یا هر چیز که لبه اش، دندانه دار شده باشد. مثلاً در اصطلاحِ عروض اگر «فـ» از «فَعُولُن» بیفتد یا دُم بریده و گوشه شکسته گردد ، باقی مانده ی آن ؛ یعنی «ـعُولُن» را برابر با «فَع لُن» می گیرند. با این اوصاف، نامِ علمیِ این وزن چنین می شود : "مُضارِعِ مُسَدَّسِ اَخرَبِ مَفکُوکِ اَثلَم". 

بیتِ اوّل :

ای دل! عَبَث مخور غمِ دنیا را       فِکرَت مَکُن نیامده فردا را

«فِکرَت» به معنی اندیشه است. این بیت نه از نظر سبک Methodشعری  بلکه از منظرِ«معنایی Semantic» ـ تقریباً ـ تفکّرِ خیّامی است. خیام می گوید:

امروزِ تو را که دسترِس، فردا نیست       اندیشه ی فردات به جُز سودا نیست

پروین اعتصامی معتقداست که نباید بیهده غم دنیا خورد و غُصّه ی فردایِ نیامده را کرد. ولی خیام از «تفکرِ بی آلایش»، Incontamination Meditation اندیشه ی فردا کردن را جز سودا نمی داند ؛ توصیه به ترویج اینکه اندیشه ی فردا را کردن نوعی سودایِ مالیخولیایی Melancholically است ـ اگر بی ادبی نباشد ـ خود نوعی بی ادبی است. چرا که برخی اوقات، انسان، ناخودآگاه Unconscious ، فکرتِ فردا را می کند. استاد سیمین بهبهانی نیز در مورد تفکّر در گذشته و آینده ی خویشتن چنین سروده است:

وه! که یــــک اهلِ دل نمی یابم              که به او شرحِ حالِ خود گویم

محرمی کو؟ که یــک نَفَس با او              قصّــــــه ی پُرملالِ خود گویم

هر چه سوی گذشته می نگرم               جز غـــــم و رنج حاصلم نَبُوَد

چون به آیـــنده چشم می دوزم               جــــــز سیاهی مقابلم نَبُوَد

گاه گویم که ســــــر به کوه نَهَم              سیل آسا، خـــــروش بردارم

رشته ی عمـــــــر و زندگی بِبُرَم              بارِ مـــــــحنت ز دوش بردارم

سیاه دیدن آینده و حصولِ غم و رنج در هنگامِ نگریستن به گذشته ـ هردو ـ حاصلِ اعمالِ گذشته ی آدمی است. شکست های سیمین در زندگی، پیری، افسردگیِ اجتماعی ـ که ناشی از سرخوردگی هایِ ادبیاتِ سیاسی وی در مواجهه با سیاست های دُوَلِ وقت در وطنش از روزگارِ پهلوی ها به این وَر است ـ و نیز کَشاکَشِ او اکثراً با اوضاعِ سیاسیِ ایران، دستگیری های او به علّتِ سخنرانی ها و میتینگ هایش، همگی در طول زندگیِ سیاسی ـ اجتماعی و ادبی اش، در نموّ شخصیّت سیمین بهبهانی نقش اساسی داشته است. حافظ نیز گوید :

شدم ز عشق تو شیدایِ کوه و دشت هنوز        نمی کنی به ترحّم، نِطاقِ سلسله سُست!

به هر حال شعر سیمین ـ چون پروین ـ پند و اندرز نیست یا تفکر هیچ گرایی خیامی نمی باشد. از سوی دیگر شعر خیام، تبلیغِ بینشی فلسفی می باشد که بدان در زبان انگلیسی Propagandn Philosophical Insight گویند. اما بیت مربوطه به پروین، نوعی پند و حکمت  Counsel and Wisdomاست.

به جای پند ، واعظ ! دَف بزن بالایِ منبر        بگو شکرت خداوندا عجب ساز آفریدی

نه آن هیچ گرایی Nothingism و ناتینگیسم خیامی و نه آن پند و موعظه ی کسالت آوری که قرن هاست بشر را به فکر تنوّع و ایجاد دگرگونیِ موسیقیایی انداخته و در قرنِ معاصر دست به دست هم داده اند تا به خشکاندنِ ریشه ی هر دو تفکّر، بالا و پریدن ها و رقّاصی ها و شرابخواری هایِ عربده کشانه را زایش کند. آری ناتینگیسم و موعظه ی مسیحیّت ، مُنتِج کننده ی نوعی تحجّر برهنگی است. Petrifaction  Cultural . آهنگ «برهنگی پوشیدن» اثر بیژن مرتضوی نمونه ی بارزی از ترویج چنین تحجّرهایی است. 

تحجّر فرهنگی در طول قرن ها، عامل اصلی در نمودِ اژدهایِ انسان خواری است که در درونِ بتخانه ی نَفسِ انسان، آتش ذخیره می کرد و اینک در آن سوی اقیانوس آرام، میانِ شوهایِ جنسیِ خیابانی همچون گروهِ همجنس بازِ متالیکاMetalica، قد عَلَم کرده، فریاد برداشته است:!!!Fuck

این ها دروغ نیست. اگر به شوهای خیابانی ای که این گروه اجرا می کنند بنگرید می بینید که میلیون ها نفر در جمعِ آوازه خوان ها و خُنیاگرانِ این گروه، این عبارت شرم انگیز را ـ تکرار کنان و باده به سرکشان و در حالیکه که مبتلا به انواعِ مخرّب و محرّکِ موادّ مخدّر اند ـ شیطان را در اوجِ عُریانی اش تماشاگران اند! متالیکا برگرفته از یک فلزّ غیرمرکّب است که این گروه نامِ خود را از آن گرفته اند. ریشه ی لغوی متالیک یعنی خاصیت آزاد و غیر پیوندی و در اصطلاح یعنی آزاد! 

مرلین منسون Merlin Manson ـ که قبلاً یک روزنامه نگار بود ـ هم اکنون در آمریکا مُتَسَلَّق تر از این گروه، در ملاءِ عام به اجرای چنین شوها و کُنسرت های Fuckism و ساکیسم Suckism و یاغیگری Sackism می پردازد. گروه «بچه های سیستم پایین» System childiren of a DOWN روی سِن در حالیکه گیتار برقی می زنند اِزارِ خود را پایین کشیده و پیزی و خُصیه و ایر و مُرزِ خود را نشانِ جماعتِ از خدا بی خبری می دهند که به مسیح(ع) و انجیل و تمامی مقدّسات بی اعتقاداند! تَشَرُّدِ جوانان و بی خانمان ها در اروپا و آمریکا همگی نتایج منفی این نوع فرهنگ است.

موعظه ی منفی در ادبیات شرق، موجبِ فراهم گردیدنِ جوّ ناهمگون و ناهنجاری گشته که در رویارویی با مدنیّتِ برهنگی غرب، غَرابَت و کُرابتِ خوش بودن و «خوش حالی» را برای شرق به ارمغان آورده است. مقصود از غَرابت، نوعی احساسِ دور از ذهن است؛ گونه ای بیگانگیِ فرهنگی که در آن «رقص افسردگی» حاکم است. مثل اینکه فردی در حالی که بسیار افسرده است رقصان به نظر می آید. این افسردگی اجتماعی منشأ و منبعی بسیار عظیم تر و فراتر از آنچه در شرق می بینیم دارد. رقص و خوشحالی نباید دور از ذهن باشد و از یک انجمادِ مأیوس کننده ی مدنی، سرچشمه بگیرد بلکه باید ذهنِ رقّاص و خوشحال، خود، منبع و مأخذِ شادانیِ جامعه ی شرقی گردد:

دستانِ من بـــگیر تا بـــــرقصیم              بی رقص و نغمه ها دچارِ نقصیم

آواز ده! که مست ها مـــی آیند             دنیا و آخِرت به مِــــــــــــی بپایند

آوازِ یا حبیبـــــــــــــــــــیِ جوانان             بشنو! سپـــــــس بِدَم به جانان!

آواز دِه! دِرَفشِ شیر و خورشید ،            الله گشت و رِجــــــس را بپوشید

همچنانکه می بینید این شعر، از یک روح و ذهنِ دور از افسردگی تراویده است و سپس در اجتماع متولّد گشته است ولی شعر و رقص و آواز غرب، ناشی از انجمادِ فکری ای است که در قرونِ وُسطا حاکم بوده است. نگاه پاپ و کلیسا به جهان یک نگاه افسرده و کهنه بوده است و می باشد لذا هنوز هم که هنوز است موسیقی در واتیکان ـ مرکز مسیحیت ـ به اکراه نواخته می شود. اما چون جامعه، جامعه ای سکولار است و دولت و حکومت نه در دست پاپ، که در دستِ سیاستمدارانِ غیرِ دینی است از این رو بر عکس آنچه آیینِ مسیحیت می گوید جامِ جهان نما(تلویزیون، اینترنت،، ماهواره و تلگرام و ...) شوهای جنسی می سازد و هنر و سینما و ادبیات و موسیقی نه از دل و ذهن و روح درونیِ انسانِ خوشحال، بلکه از یک ذهن آلوده به تردید واردِ عرصه شده، به روی سِن می رود ؛ و همه ی این ها علاوه از تحجّر مذهبی پاپ، تحجّر سکولار را هم در بر دارد. در آمریکا هم که فلزّات آزاد، با آلایشی بی پالایش، فضایِ مسموم شهرها را آلوده تر می کنند و غریزه ی جنسی، خدایِ حاکم بر جهان!! می شود مع الأسَف!

این نقدی بود بر این بیت که پروین ـ استاد قصیده ی معاصر ـ نمی باید انسان را از نیندیشیدن به فردایش منع ادبی کند. مصرع اول، بسیار بسیار پند آموز است : ای دل! عَبَث مخور غم دنیا را. اما مصراع دوم که فعل آن هم منفی است مخاطب را با این سؤال مواجه می کند که پس انسان چه کند؟ بیهوده غم دنیا را نخورد به چشم! اگر فکرتِ فردایِ نیامده را هم نکند چه کند؟ وقتی پلنگِ انسانیت و اصلانِ «ولایت» گرفتار است آیا می شود غم فردا را نخورد؟ وقتی در نصفی از جهان خونریزی و خشونت می ورزند مگر نه قریب است که چمن و پارک و باغ در نظرگاهِ معنویِ انسان ، زندان و درد شود؟!

کُنام گاهِ پلنگان به جــــــــــــــــــور ویران شد                دریغ و درد! که اصـــلان، اسیرِ دیوان شد

هماره باز «عـــــــــــلی» در میانه تنها ماند ؛               دوباره نیزه ی کُفــــران فــــرو به قرآن شد

چو نَفس، اَژدَر و انسان، غزالِ رعنایی است                هماره باز که انسان به کــــــامِ ثُعبان شد

پیاده بین خیابان ـ قــــــــــدم زنان ـ می رفت                که در نظر، چمن و پارک و باغ، زندان شد

کنون  خوارج  و  زُهّادِ  شیخ  و  شیطان ها ؛                «علی» دوباره گــــرفتار غَدر و خِذلان شد

 تفسیر و نقد و بررسی بیت اول از اولین قصیده ی پروین به پایان رسید. امید است که در وبلاگ های آینده به بررسی ابیات دوم و سوم و ... این قصیده بپردازیم ان شاءالله.

شاهد تبریزی - شعر و فلسفه...
ما را در سایت شاهد تبریزی - شعر و فلسفه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8shahedtabrizi1 بازدید : 805 تاريخ : جمعه 12 آذر 1395 ساعت: 8:04